تاثیر اخلاق بر موفقیت
مهار خشم
در دو شماره پیشین درباره آسیبهایی که خشم به جسم، روح، روان، روابط خانوادگی، اجتماعی و به طور کلی به زندگیمان وارد میکند سخن گفتیم و همچنین از شکستهایی عظیم با عواقبی درازمدت که با یک لحظه از کوره در رفتنِِ به ظاهر کوچک و ناچیز شروع شده است. به علل بروز خشم اشاره کردیم، راهکارهایی برای مهار کردن آن از جمله «صبر» و «انعطافپذیری» ارایه دادیم و بر آن شدیم که در شرایط مختلف و در رویارویی با ناملایمتها، به جای رها کردن مهارِ خشمِ بیرونی یا درونی، به خودمان فرصتی بدهیم تا راهکار دیگری برای گذر از آن وضعیت ناخوشایند را بیابیم. راهکاری از سرِ تدبیر و تعقل و بدون آسیب رساندن به خودمان یا دیگران.
تا اینجای کار، نگرش ما به موضوع خشم نگرشی تدافعی بود. یعنی چه؟ یعنی با پذیرفتن اینکه صفتِ خشم، صفتی منفی و از هر لحاظ به ضررمان است، در برابر آن جبههگیری کردیم، یا لااقل یاد گرفتیم که جبههگیری کنیم، تا نگذاریم آن جریانِ سهمگین، مثل سیلی خروشان و ویرانگر ما را به هر سو که میخواهد بکشاند و زندگی خود و اطرافیانمان را ویران کند. علت اصلی این نحوه برخورد، آن است که عامل مخرب در مساله غضب، خشم و عصبانیت (که البته هر کدام تعریف خاصی دارد و اگر فرصتی باشد در جای خودش مورد بحث قرار خواهد گرفت) از دست دادن کنترل رفتارهای ارادی و عاقلانه است. سوالی که مطرح میشود این است که اگر در هنگام خشم کنترل رفتار از دست نرود چه؟ و آیا واقعا غضب یک پدیده «بد» است؟ آیا صفت عصبانیت همیشه یک صفت منفی است؟ آیا نمیتوان از این صفت در جای خود استفاده بهینه کرد؟ افراد موفق کسانی هستند که از هر چیز در زمان و موقعیت مناسب و با کمیت و کیفیتِ متناسب با آن شرایط، بهترین بهره را میبرند.غریزه خشم یا قوه غضبیه مثل سایر مخلوقاتِ این جهانـ البته اگر صفات را هم جزو مخلوقات به حساب بیاوریمـ مطمئنا بیهوده آفریده نشده و بدون شک جنبه سودمندی هم دارد؛ اما انسان به دلیل اختیاری که به او اعطا شده، مثل سایر مخلوقات، بیقید و شرط به وظایفش عمل نمیکند؛ بلکه در بهکارگیری از صفاتی که در اختیارش قرار داده شده وـ همانگونه که گفتیمـ حتما هم در جای خود سودمند هستند، مختار است تا افراط کند، تفریط کند و یا راه تعادل را در پیش بگیرد. راه تعادل هم یعنی از آن صفت، مثل یک ابزار مفید و به همان منظوری استفاده کند که از اول قرار بوده است.
پاسخ سوالات و مطالب فوق را اخیرا در کتابی مطالعه کردم: «غریزه خشم یکی از صفات قوه غضبیه است. داشتن این غریزه برای حفظ شخص و دفاع از حقوقش ضروری است و سعی در خنثی کردن کامل آن، کار صحیحی نیست، زیرا نبود و یا کمبود آن، سبب از بین رفتن حیثیت انسان و بروز حالت خواری و بیارادگی انفعالی میشود. عمل صحیح به غریزه خشم بدین معناست که در چارچوب قانون، شرع، عرف و اخلاق و با رعایت حقوق دیگران، از غریزه خشم برای دفاع از حیثیت و حقوق خود، استفاده کنیم.»هر گاه بتوانیم قوه غضبیه را به وسیله عقل مهار کنیم، تبدیل به قوهای سودمند میشود و میتواند قوای دیگرِ بخشِ زمینیِ وجودمان (روح بشری)، یعنی قوه شهویه و قوه وهمیه را به اطاعت خود دربیاورد و به رعایتِ نظم و تعادل وادار کند. «علاوه بر این، انسان بی قوه غضبیه، قادر به دفاع از حقوق خود نیست، زیرا در نبود آن، به موجودی بزدل، سستعنصر و بیغیرت تبدیلخواهد شد.»پس وجود قوه غضبیه یا همان استعدادِ به خشم آمدن، به خودیِ خود زیانآور نیست، بلکه به این بستگی دارد که چگونه و در چه راهی از آن استفاده کنیم.بحثی که امروزه در اکثر محافل و مجامع بسیار گرم است و اغلب موجب به چالش کشیدن بعضی از بحثها میشود دفاع از حقوق است، اینکه آیا باید از حق گذشت آیا باید دفاع کرد و... البته در مورد گذشت و دفاع از حق قبلا مفصلا صحبت شده است و اگر فرصتی دست داد مجددا نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد اما آنچه در این مقاله مورد نظر است. وسیله دفاع از حق است، یعنی با در نظر گرفتن تمام مطالب اخلاقی، زمانی که نیاز به دفاع از حق شد، وسیله و ابزار درونی این کار چیست؟ پاسخ این سوال همانطور که از مطالب فوق حدس زدهاید. «غضب» است. برداشت درست و دقیق از این مطلب نیاز به تجربه دارد. تنها با تجربه آن هم به دفعات است که میتوان فهمید، واقعا محل درست، و بهاندازه از این ماده که در جایی از آن به عنوان سم نام بردیم و در اینجا از آن به عنوان کلید و ابزار دفاع از حق استفاده میکنیم. چیست؟ دفاع از حق، از جمله موضوعاتی است که محققان و مفسران زیادی در مورد آن صحبت کردهاند و حتما در آینده نیز به آن خواهند پرداخت در این عبارت کلمه «حق» از ارزش خاصی برخوردار است زیرا مساله اصلی بشر در طول تاریخ بوده است، گاهی از حق به عنوان آن چیزی که شخص متعلق به خودش میداند نام برده میشود و گاهی از کلمه «حق» به معنی حقیقت و خوبی و درستی استفاده میشود.یکی از مصادیق بارز دفاع از حق (البته با در نظر گرفتم معنی دوم) و استفاده از قوه غضبیه اما به اندازه متعادل و میزان لازم، را مولانا در حکایت جنگ حضرت علی به عنوان نمادی از «حق» و پهلوان نامدار عرب به عنوان نمادی در «نادرستی» به خوبی و زیبایی مطرح کرده است. حیف است که از مهار خشم صحبت شود و این شعر زیبای مولوی نادیده گرفته شود. گو این که مطمئن هستم، تقریبا همه دوستان از اصل این داستان مطلعاند، اما یادآوریاش به خصوص از منظر این مقاله خالی از لطف نیست. مولوی در اینباره میگوید:از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری برآورد و شتافت او خدو انداخت بر روی علی افتخار هر نبی و هر ولی او خدو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد پیش او در سجدهگاه در زمان انداخت شمشیر آن علی کرد او اندر غزایش کاهلی گشت حیران آن مبارز زین عمل وز نمودن عفو و رحم بیمحل میگویند عمروبن عبدود، بار اول که زمین خورد به روی علی تف انداخت، حضرت از روی سینه او بلند شد، همه تعجب کرده بودند او که با این زحمت چنین دیوی را بر زمین زد پس چرا او را نکشت؟ حضرت مجددا عمرو را بر زمین زد و این بار او را کشت. علت را پرسیدند، فرمود: «وقتی بر من تف انداخت خشم بر من غلبه کرد، اگر او را در آن حال میکشتم در راه خدا نبود و حالت انتقام و قتل پیدا میکرد. او را رها کردم و آنقدر کوشش کردم تا بر خشم غلبه کردم. وقتی دفعه دوم او را زمین زدم و کشتم برای خدا و نیت لالله بود.»درسهایی که از این حکایت میتوان گرفت فراواناند، از جمله: 1- فرصت دادن به خود و عجولانه تصمیم نگرفتن (صبر)، 2- کمک گرفتن از نیروی عقل برای غلبه بر طغیان خشم، هرچند که میدانم برای همهمان واقعاً مشکل است، 3- یادآوری نیت و هدف اصلی از انجام آن عمل (گاهی فراموش میکنیم که هدف اصلیمان از انجام یا خودداری از انجام کاری چه بوده است). در چنین صورتی است که حتی دفاع از حق هم فقط برای ادای وظیفه میشود، نه از روی حس انتقام و کینهکشی و دشمنی و در جهت آزار دیگران و از همه بیشتر آزارِ خودمان.کسی که خشمش در مهار عقل و نیتِ خیرش است، نه ترس از ضایع شدنِ حقش دارد، نه مدام از اینکه چرا این جواب را به فلان کس ندادم و چرا آن واکنش را در آن زمان نشان ندادم، در حال خودخوری است، و نه مجبور است برای آرام کردن مغز و قلبش بعد از هر بار عصبانی شدن و درگیری با دیگران قرصهای مختلف مصرف کند یا زیر سِرُم برود. بلکه با آرامشی که از قدرت و تسلط او بر شرایط ناشی میشودـ با تکیه بر عقل خود، و توکل بر خالق خودـ مسایل را مدیریت میکند. دیگر درس نخواندن و شیطنت فرزند خردسالش نمیتواند او را از کوره به در ببَرَد، همچنین اسازگاریهای همکاران، همسایگان، بستگان و... حتی فراز و فرود شرایط اجتماعی کشورش یا کل جهان.در پایان جمله جالبی را که به تازگی دیدهام، تقدیمتان میکنم: «برای پخته شدن، کافی است هنگام عصبانیت از کوره در نروید.» آیا موفقیت چیزی غیر از این است که در روابط فردی و اجتماعی، شغلی و خانوادگی، هرچه پختهتر عمل کنیم؟ صبور و انعطافپذیر بودن خیلی سخت است، اما همان کورهای است که ما را پخته میکند. اگر در ابتدای کار نمیتوانیم با خونسردی و تدبیر، مشکلاتمان را حل کنیم، لااقل نقش آدمهای خونسرد را که میتوانیم بازی کنیم. کسی که خشمش در مهار عقل و نیتِ خیرش است، نه ترس از ضایع شدنِ حقش دارد، نه مدام از اینکه چرا این جواب را به فلان کس ندادم و چرا آن واکنش را در آن زمان نشان ندادم، در حال خودخوری است، و نه مجبور است برای آرام کردن مغز و قلبش بعد از هر بار عصبانی شدن و درگیری با دیگران قرصهای مختلف مصرف کند.